• +989304618988
  • alizadeht0@gmail.com
  • ایران - خراسان رضوی
  • بسم الله الرحمن الرحیم

نقدی مهم بر سریال مختار

  • ۱۱۱۵

نقدی مهم بر سریال مختار . که در ادامه می توانید بخوانید .

مختارنامه و شخصیّت ‏پردازی ذهنی

با پخش قسمتهایی از مجموعۀ «مختارنامه» توسط سیمای جمهوری اسلامی ایران، هر چند پیرامون مجموع سریال نمی‏توان داوری جامعی داشت؛ اما با مشاهدۀ همین اندازه از قسمتهای پخش شده، می‏توان تا حدودی به برخی ضعفها و قوّتهای این سریال تاریخی، پی برد. اگر دست‏اندرکاران این سریال و دیگر سریالهای تاریخی – مذهبی، و به‏ویژه مسئولان رسانۀ ملی، نقدهای ناقدان منصف را بپذیرند، و ضعفهای موجود را برطرف کنند، می‏توان امیدوار بود که قسمتهای آیندۀ این مجموعه و دیگر کارهای این چنینی تا حدودی فاقد نقص گردد. اکنون با نگاهی منصفانه به قسمتهای گذشته، نکاتی را یادآور می‏شویم:

1. بی‏شک اصل پرداختن به مقولات دینی و به تصویر کشیدن وقایع تاریخی، و چهره‏های اثرگذار در تاریخ، کاری مهم و مفید است و بر این اصل، پرداختن به قیام مختار ثقفی که در تاریخ اسلام نقش فراموش ناشدنی دارد، امری منطقی و بایسته است؛ اما بی‏تردید، ورود به عرصۀ چنین مقولاتی لوازمی دارد که باید در نهایت امانتداری رعایت گردد.

2. یکی از لوازم، رعایت حریمهاست. بی‏شک در فیلمها و سریالهای تلویزیونی وجود زنها به عنوان نیمۀ دوم اجتماع، تا جایی که مخلّ اخلاق نباشد، باید به تصویر آید؛ اما در سریالهای دینی و تاریخی این روند رعایت بیشتری لازم دارد. متأسفانه، در این سریال از همان ابتدا زنانی تحت عناوینی چون زن مختار و خواهر او و برخی دیگر به صحنه آورده شدند که با آرایش غلیظ، گفتمانی ویژه و سرک کشیدنهای غیراخلاقی و جملاتی به ایفای نقش می‏پردازند که در خور خانواده‏های مسلمان و قبایل شیعی صدر اسلام نیست، و اصولاً در تاریخ اسلام، از نقش و حتی وجود چنین زنانی در آن برهۀ زمانی، اثری نبوده است.

هرچند مخلوط کردن سریالهای تلویزیونی با برخی تمثیلها از سوی تهیه کننده و کارگردان، منطقی و غیرقابل اشکال است؛ اما در مقولات دینی و تاریخی، وجود بافته‏های بی‏سند و برگرفته از تخیّلات ذهن نویسنده و کارگردان، انحرافات جبران ناپذیری در پی خواهد داشت، به‏ویژه که تأثیر مجموعه سریالهای این چنینی، در ذهن بیننده به مراتب بیشتر از خطابه، کتاب یا مقاله می‏باشد، خصوصاً چون مجموعۀ مختارنامه و برخی سریالهای تاریخی دیگر، برای جلب اعتماد بیننده، لیستی از منابع تاریخ اسلام (به‏گونه‏ای سمبلیک) در آغاز و پایان آن به نمایش در می‏آید.

3. از دیگر نکات تأمل برانگیز در این سریال، به کار رفتن ادبیات دور از ادب و اخلاق اسلامی است گاهی مشمئز کننده و دارای بدآموزی بوده که در صحبتهای مردم مدائن و شام به کار رفته، است. مردم مدائن که غالباً شیعه و پیرو مکتب اهل‏بیت‌علیهم‌السلام بوده‏اند، آن هم در زمان حکومت امام معصوم‌علیه‌السلام که تحت تربیت ایشان قرار داشتند، چگونه این همه دور از ادب و اخلاق اسلامی هستند؟! و بدتر از آن اینکه، بر سر جواز خوردن گوشت گراز که با پرتاب نیزۀ مختار کشته می‏شود، بحث دارند و در حرمت و حلّیت آن مشاجره می‏کنند!! و نیز، مشاجرات بین ایرانیان و عراقیان با شامیان مسافر و مهاجر که با کلمات زشت و دور از ادب انجام می‏گیرد. کلماتی که به کار بردنش نه در فرهنگ اسلامی جایز است، و نه مردم معمولی در نیمۀ نخست هجری از چنان حق و جایگاه ویژه‏ای برخوردار بودند، تا پیرامون مسایل حسّاس سیاسی و جاری روز داد سخن سر دهند.

کسانی که با تاریخ اسلام مختصری آشنایی دارند، می‏دانند که غالباً جایگاه مباحث سیاسی، در میان سران قبایل جاری بوده است، و آنانند که در این‏گونه مسایل، اظهار نظر می‏کنند و تصمیم می‏گیرند، نه مردم عادی و معمولی که دلیل اصلی ناکامی امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام و شکست ظاهری امام حسن‌علیه‌السلام از معاویه و نیز شکست نظامی امام حسن‌علیه‌السلام و قیامهای شیعی پس از آن حضرت، در همین مقوله خلاصه می‏گردد.

4. در قسمت سوم سریال، چهرۀ همسر امام حسن‌علیه‌السلام به تصویر کشیده می‏شود که در ساعات پایانی شب با مختار، در دارالأمارۀ مدائن، بدون اطلاع امام به گفت و شنود می‏نشینند و دربارۀ مهم‏ترین مسایل روز صحبت می‏کنند و براساس همین گفتگو مختار به عموی خود که فرماندار مدائن است، می‏گوید: «جعده مصمّم است که آن حضرت را وادار به پذیرش صلح با معاویه نماید.» و شگفت اینکه بلافاصله جارچیان جار می‏زنند که میان امام حسن‌علیه‌السلام و معاویه صلح برقرار شده است، و چنین به ذهن مخاطب می‏آید که امام مجتبی‌علیه‌السلام تحت تأثیر همسر خود «جعده» صلح کرده است؛ در حالی که دلایل صلح امام حسن‌علیه‌السلام در تاریخ موجود است و هیچ ربطی به همسر ایشان ندارد.

در منابع تاریخی و کتابهایی هم که تاکنون به صورت مستقل در این زمینه نگاشته شده، هیچ اشارتی به نقش همسر یا همسران آن حضرت در صلح نشده است؛ از اینرو ظهور و نقش همسر امام، در این سریال، زاییده ذهن نویسنده و کارگردان این سریال تاریخی و مذهبی است و در هیچ کتابی نیامده است. ترسیم صلح امام حسن‌علیه‌السلام که از مهم‏ترین حوادث دوران ائمه‌علیهم‌السلام است، مع الأسف به گونه‏ای آمده که تحریفی بزرگ و جبران ناپذیر در مخدوش نمودن چهرۀ امام معصوم‌علیه‌السلام است، آن هم در حالی که چنین مسایلی در هیچ یک از منابع تاریخی و حتی در مآخذ اهل سنت [هر چند به صورت جسته و اشاره] دیده نمی‏شود. در همین قسمت است که افراد مختلف نام امام را با تعابیری سبک و غیرمتعارف (با اسم و بدون کنیه) می‏برند که این حالت نه تنها در میان پیروان اهل‏بیت‌علیهم‌السلام و مسلمان آن دوران وجود نداشته است؛ بلکه بر خلاف گویشهای محاوره‏ای اعراب در طول تاریخ به‏شمار می‏آید.

5. به صحنه آوردن زنان به صورت سمبلیک و دادن نقشهای کلیدی در سریالهای تاریخی و مذهبی به آنان، نمادی است که در سالیان اخیر متأسفانه، در چهرۀ یک سنت ثابت رخ نموده است، و سناریوهای تاریخی و مذهبی را به ورطۀ انحراف برده است. این بدعتی بود که نخست در سریال امام علی‌علیه‌السلام در تفصیل نقش «قطام» به صورت غیرمنطقی، از نخستین قسمتهای سریال بر پایۀ تخیّلات ذهن نویسنده پدید آمد، و در مجموعۀ «تنهاترین سردار» و نقش کلیدی زنی به نام «ام یزید» که دائم در حال رصد نمودن معاویه و درباریان درجه یک او بود و سرانجام هم طراح شهادت امام حسن‌علیه‌السلام شد، به اوج خود رسید. زنی که در دنیای واقعیت، هیچ نامی در مآخذ تاریخی به عنوان فعال سیاسی از او نیست و تنها در فضای ذهن خلّاق نویسنده وجود دارد. بی‏شک به چنین اذهان خلّاق و قصه سازی باید ارج نهاد؛ امّا نه در مجموعه‏های تاریخی و مذهبی که هر گونه تغییر و تصرّف، تحریف تاریخ و خیانت اشکار به واقعیتهای تاریخی در گذشته، حال و آینده است. انحرافی که اگر ادامه یابد، دیگر قابل ترمیم و جبران نخواهد بود.

نقش شخصیّتها

بررسی شخصیتهای سریال مختارنامه نیاز به پژوهشی گسترده و کتابی جداگانه دارد. از اینرو، به برخی شخصیّتهای درجه اوّل آن اشاره می‏گردد.

عمر بن سعد

ابن سعد، پسر سعد ابی وقّاص، سردار جنگ قادسیۀ ایران است. او شوهر خواهر مختار ابو عبیده ثقفی است؛ امّا از زمان و کیفیت ازدواجش با خواهر مختار در هیچ یک از منابع معتبر تاریخ اسلام اشاراتی نیست، و تنها در مآخذ ذهن نویسنده و کارگردان این مجموعه است که می‏توان چنین مطالب خاصی را جست که پسر سعد بی‏پروا و تنها وارد دار‏الاماره مدائن می‏شود، و به زور از خواهر مختار خواستگاری می‏کند، و مختار نیز، با عاشق سینه چاک خواهر خود که در سریال، فردی تقریباً در سن و سال خود او است و گستاخانه موانع حفاظتی را پشت سر گذاشته، دست به گریبان می‏شود؛ در حالی که بر طبق آنچه از منابع تاریخی به دست می‏آید، پسر سعد به سال 61 هجری در کربلا حدود چهل سال دارد (1) که حداقل 15 سال از مختار کوچک‏تر می‏باشد، و در این سریال، تقریباً هم سن مختار می‏نماید که از هنگام ازدواج در مدائن، در تاریخ اسلام نقشی فعّال دارد!

پسر زیاد

پسر زیاد ناپاکی است که با زور و زر و تزویر، در نهایت قساوت حکومت می‏کند، و همچون پدرش (زیاد بن ابیه) مردم را به ظنّ شیعه بودن، با دردناک‏ترین شیوه شکنجه می‏کند، چشم و زبان دوستداران خاندان رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله را بیرون می‏کشد و دست و پای آنان را می‏برد، و آنها را با دردناک‏ترین شیوه، به شهادت می‏رساند. چنانکه مورخان سنّی و حتّی مستشرقان، شیوۀ حکومت زیاد بن ابیه و پسرش (عبیدالله بن زیاد) و «حجّاج بن یوسف» را یکی می‏دانند، و شخصیّت آنان را نیز، مانند یکدیگر می‏شمارند. مسعودی می‏نویسد: «زیاد بن معاویه نوشت: حکومت عراق در دست راست من است و دست چپ من خالی است. معاویه حکومت حجاز را هم به او داد. مردم مدینه چون شنیدند، کوچک و بزرگ، در مسجد پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فراهم آمدند و به خداوند استغاثه کردند، و سه روز به قبر پیغمبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله پناهنده شدند؛ زیرا از ستم و خشونت وی خبر داشتند.» (2)

پسر زیاد در مختارنامه

در مجموعه مختارنامه متأسفانه از پسر زیاد چهرۀ عاقل، منطقی و جسور به نمایش می‏آید که چون وارد دارالامارۀ کوفه می‏شود، نخستین اقدامش اقامۀ نماز است. گویا تا پیش از او سابقه ندارد. پسر زیاد، وارد کاخ می‏گردد، و چون پسران مسلم بن عقیل‌علیه‌السلام در مسجد حضور دارند، ترجیح می‏دهد نماز جماعت را همراه با برخی از اشراف کوفه در داخل کاخ برگزار کند. با آنکه مسجد در کنار قرار دارد، هیچ یک از حاضران جهت قبله را نمی‏دانند. پسر زیاد مصرّ است تا نماز را هر طور شده به جا آورد، و این فریضۀ الهی را که «نعمان بن بشیر انصاری» فرو گذارده است، به پا دارد!! پسر زیاد در مختارنامه، فردی است دائم الذکر، همیشه تسبیح به دست دارد و چنان مستغرق یاد و ذکر خدا است که حتی پاسخ اطرافیان را غالباً بدین حالت می‏دهد!!

تعهّد ساختگی

هنگامی که از پسر سعد می‏خواهد که به وصیت مسلم بن عقیل‌علیه‌السلام گوش دهد، پسر سعد می‏گوید: «امیر! گوش دادن به وصیت عمل کردن میخواهد»؟! پسر زیاد پاسخ می‏دهد: «خوب، عمل کن!!» پسر سعد می‏گوید: «خوب، ممکن است بر ضد امیر باشد»؟ پسر زیاد با لحنی آرام و آکنده از تعهد به اسلام پاسخ می‏دهد: «خوب، اگر بر ضد من بود، عمل کن. اگر بر ضد شریعت بود، عمل نکن»!! به بیننده چنین تفهیم می‏شود که پسر زیاد، سالیان دراز، در دوران گوناگون و از زبان عالمان و راشدان دین اسلام در مساجد و منابر، به گزاف فاسد‏ترین مهرۀ اصلی حکومت اموی شناسانده شده است؛ بلکه او فردی است که مصالح دین خدا را بر مصالح خویش و دستگاه اموی ترجیح می‏دهد، و در مقابل، این مسلم بن عقیل‌علیه‌السلام است که احتمال می‏رود بر ضد شریعت اسلام سخن گوید! مسلمی که تالی تلو معصوم است، و در نامۀ تاریخی امام حسین‌علیه‌السلام از او به نام برادر و پسر عمو، و فرد مورد اعتماد اهل‏بیت‌علیهم‌السلام نام می‏رود (3) بی‏شک چنین تعریفی از زبان مبارک امام که مبالغت و گزاف در کلام او نیست، در بارۀ افراد، کم‏نظیر و یا بی‏نظیر است. درست است وقتی که پسر زیاد تمام وصایای مسلم‌علیه‌السلام را به دقت و تا آخر گوش می‏دهد، ژست منصف گونه به خود می‏گیرد، و پسر سعد را مورد ملامت قرار می‏دهد که: نباید اعتماد مسلم‌علیه‌السلام به خویش را به هیچ می‏انگاشتی، و وصیت او را به ما بیان می‏داشتی؛ اما پسر سعد نیز با شناختی که از پسر زیاد دارد، به خوبی می‏داند که او شیفتۀ چاکرانی سر سپرده، بی‏اراده و پست است. چاکرانی چون پسر سعد که اراده، آزادی و استقلال شخصیت در وجود آنان جایی نداشته باشد، و حس منصفانه‏اش هم به خاطر ظاهرسازی نزد سران سرسپردۀ قبایل کوفه است. آن هم پس از شنیدن محتوای وصیت‏نامه، نه پیش از فاش شدن آن.

تهوّر قلابی

علاوه بر چند صفت پسندیده‏ای که سریال مختارنامه از پسر زیاد به نمایش می‏گذارد، همچون: تقوا، تعهّد به اسلام، جوانمردی زیرکی و دوراندیشی که وی را از همگنان خویش ممتاز می‏سازد، صفت تهوّر و دلبری را نیز به او اهدا می‏نماید و در سریال به گونه‏ای روشن به دید عموم می‏گذارد. در این سریال، چون پسر زیاد بانگ طرفداران مسلم بن عقیل‌علیه‌السلام می‏شنود، خود بر تالارهای قصر ظاهر می‏شود و به تماشا و ارزیابی آنان می‏پردازد و وقتی «عمر بن حُرَیث» به وی تذکر می‏دهد که این کار شما خطرناک است، ممکن است از پایین به شما سوء قصد شود، پسر زیاد پاسخ می‏دهد: «کسی که می‏خواهد حکومت کند، نباید از چنین اتّفاقهایی بترسد.» وقتی مسلم بن عقیل‌علیه‌السلام را به نزدش می‏آورند، از تخت پایین می‏آید و رو در روی مسلم‌علیه‌السلام که در این سریال در چهره بازیگری ریز نقش ظاهر شده است و هیچ اثری از نبرد و جراحت در بدن ندارد، قرار می‏گیرد و سینه به سینۀ او می‏ایستد و به بیان اتهام او می‏پردازد.

در حالی که، بنا بر آنچه در مآخذ تاریخی، و به ویژه منابع اهل سنّت آمده است. مسلم بن عقیل در جنگی نابرابر و نفس‏گیر و طولانی با دشمن انبوه به نبرد می‏پردازد، و تا سر حدّ شهادت که دیگر رمقی از برای جنگیدن در خود نمی‏بیند، نبرد می‏نماید، و با نیرنگ دشمن غافل‏گیرانه و در اوج جنگیدن به اسارت دشمن در می‏آید، در حالی که زخمهای زیاد از تیر، نیزه و شمشیر بر بدن دارد و کتف و گردن او بر اثر دسته‏های نی مشتعلِ از بالای بامها، سوخته است، و صورت و لب بالای آن دلاور بی‏همتا بر اثر ضربه شمشیر دریده شده است. تشنه و خسته، با دستان بسته، در حلقۀ ده‏ها مأمور مسلح، نزد پسر زیاد برده می‏شود (4)، نه آزاد و سالم که در این سریال به نمایش در می‏آید.

پسر زیاد در منابع

در این بخش از گفتار، بر سبیل اختصار به گوشه‏ای کوتاه از شخصیّت پسر زیاد اشاره می‏شود تا تفاوت شخصیّت واقعی وی با آنچه در سریال مختارنامه به نمایش می‏آید، روشن گردد.

بسیاری از دیکتاتورها بر اریکۀ قدرت چهرۀ مخوف و هراس‏انگیز از خویش نشان می‏دهند، در حالی که در برابر کوچک‏ترین حوادث، شکننده و ضعیف هستند، پسر زیاد نیز چنین فردی است. او با چهرۀ مبدل، در حالی که سر و صورت خود را می‏پوشاند، وارد کوفه می‏شود. وقتی قبیله «هانی بن عروۀ» از برای رهایی هانی دور کاخ کوفه را می‏گیرند، در تالار کاخ پنهان می‏شود و از «شریح قاضی» می‏خواهد که بر کنگره قصر برآید و قبیلۀ هانی را با وعده و تزویر از دور کاخ براند (5)، و در قیام مسلم بن عقیل نیز از سران قبایل وابسته به بنی امیه می‏خواهد تا از بالای قصر بین انقلابیون تفرقه بیاندازد و آنان را از ورود قریب الوقوع سپاه شام بترسانند. (6)

در سالیان پسین که دیگر حکومت اموی آن کرّ و فر پیشین را ندارد، و مرگ یزید و کناره‏گیری معاویه دوم و اختلاف سران اموی در شام، مجالی از برای دست یازیدن پسر زیاد به سپاه شام به عنوان حربه‏ای از برای ترسانیدن مخالفان باقی نمی‏گذارد، پسر زیاد که تا پیش از آن، فرمانروایی مقتدر می‏نماید، و دستوراتش در سراسر بلاد زیر فرمان بی‏چون و چرا به اجرا در می‏آید، دیگر کسی به حکمش گردن نمی‏نهد. اگر فردی را می‏خواهد زندانی کند، مردم نمی‏گذارند. سخنش قطع می‏شود. احترامش در مجالس و آمد و شدها و حتی در ورود از درها رعایت نمی‏گردد. چون دیگر، مردم از ورود سپاه شام که بزرگ‏ترین عامل اطاعت ایشان از پسر زیاد است، نمی‏ترسند. خیالشان راحت است که سران شام در ورطۀ بدگمانی نسبت به یکدیگر و اختلاف به سر می‏برند و توان اعزام سپاه به سوی عراق را ندارند. در این هنگام نیز در عراق و به‏ویژه در بصره، تبلیغ بر بیعت عبدالله پسر زبیر در میان مردم شیوع می‏یابد. پسر زیاد که در بصره به سر می‏برد، با شنیدن این خبر از ترس، همراه برادر خود عبدالله به وساطت «حارث بن قیس»، به خانۀ «مسعود بن عمر»، از سران بصره پناه می‏برد. «سفیق بن ثور» که از دیگر سران بصره است، به «مسعود بن عمر» پیغام می‏دهد که: «پسر زیاد را از منزل خود بران تا از چشم شیعیان و مردمی که بیداد پسر زیاد آنان را رنجانیده است، نیفتی» وقتی پسر زیاد آگاه می‏شود که ممکن است مسعود عذر وی را از خانه خویش بخواهد، به او می‏گوید: «به خدا قسم! به تو پناه آورده‏ام و در همین جا می‏مانم و بیرون نمی‏روم، تا دشمنان بیایند و ما را در خانه شما بکشند، و این ننگ در میان شما تا روز قیامت بر جای ماند.» (7)

پسر زیاد در حالی چنین بر جان بی‏مقدار خویش بیم دارد که هنوز حاکم عراقین است (8)، نه پای حاکمی جدید در کار است، نه سپاهی از برای دستگیرش بدان سوی می‏آید. هنوز مزدور و خدم و حشم دارد. تنها چیزی که فرق کرده است، از بین رفتن خطر سپاه شام است که تا پیش از آن پسر زیاد برای ترسانیدن مردم عراق بدان دست می‏یازید و مردم را به اطاعت از خویش وا می‏داشت. اکنون که چنان خطری وجود ندارد، مردم نسبت به پیش، کمی گستاخ‏ترند و این چیزی است که پسر زیاد را چنان می‏ترساند که به خانۀ «مسعود بن عمر» پناه می‏برد!!

جالب‏تر اینکه، وقتی پسر زیاد به خانۀ مسعود پناه می‏برد که خود او در خانه نیست. و «حارث بن قیس» او را به «ام بسطام» همسر مسعود تحویل می‏دهد، و چند هزار درهم بدو می‏بخشد و از‌ام بسطام می‏خواهد که این راز را پنهان دارد و پیراهن خویش را بر تن پسر زیاد بپوشاند، تا در رفت و آمدها به چشم نیاید. بدین گونه، عبیدالله، پسر زیاد، با پرداخت یکصد درهم و پوشیدن پیراهن‌ام بسطام، زن مسعود بن عمر چند روزی با خواری و خفّت پنهانی به‏سر می‏برد. این رفتار پسر زیاد در تنگنا و به هنگام خطر است، همان ستمگر خون‏آشام که بر اریکۀ قدرت سایۀ ترس را بر شهرهای تحت فرمانش می‏گستراند و دست و پا و زبان مردان خدا را به جرم حق‏گویی و حقیقت‏جویی می‏برد و بر دار می‏آویزد (9) و چون کمی از قدرتش کاسته می‏گردد، لباس زنان می‏پوشد و در خانۀ دیگران پنهان می‏شود. بی‏شک تفاوت او با مسلم بن عقیل‌علیه‌السلام تفاوتی به فاصلۀ زمین تا آسمان و بلکه ژرف‏تر از آن، به فاصلۀ تفاوت مردان خدا، با پیروان حزب شیطان است. پیروان حزب شیطان، بندگان هوا و هوس‏اند که چون از خداوند نمی‏ترسند، از همه کس هراس دارند و در برابر هر کس سر نیاز فرو می‏آورند؛ امّا مردان خدا تنها از خدا می‏ترسند و در برابر هیچ کس سر ذلّت فرو نمی‏آورند. پسر زیاد نمونۀ روشن از همین پیروان حزب شیطان است. و مسلم بن عقیل‌علیه‌السلام سیمایی است نمونه از جرگۀ مردان خدا که چون خود را تنها و در تنگنا می‏یابد، با آنکه می‏دانند مردم سر سپردۀ حاکم اموی می‏باشند، و هیچ امیدی به پیروزی نیست، یک تنه با ده‏ها جنگجوی مسلح به نبرد بر می‏خیزد و مردانه تا سر حد شهادت می‏ایستد. (10)

قوّت و صلابت ایمان افراد در سختیها شناخته می‏گردد، نه در راحتی و اریکۀ قدرت، که غالباً افراد بی‏مایه و ضعیف پیش از دیگران به قدرت نمایی می‏پردازند تا بتوانند نزد همگان بر ضعف خانوادگی و فرومایگی خویش سرپوش گذارند، و از اینرو است که شناخت افراد در موانع معمولی و غیرحساس دشوار است.

بررسی کامل این سریال با تشکر از ابعاد مثبت آن، نیاز به دیدن کامل فیلم دارد والسلام.

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

(1). نفس المهموم، محدّث قمی، کتاب فروشی علمیه اسلامیه، تهران، 1374 ق، ص108.

(2). مروج الذّهب، مسعودی، ترجمه، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1374 ش، ج2، ص29.

(3). تاریخ طبری، محمّد بن جریر طبری، دارالتراث، بیروت، 1387 ق، ج5، ص353 / سایر منابع نیز، نامه امام حسین با همین محتوا آورده‏اند.

(4). همان، ج5، ص374؛ مقاتل الطالبین، ابوالفرج الاصفهانی، نثر جعفری راد، 1387ش، ج1، ص185؛ مناقب آل ابی طالب، ابی جعفر محمد بن علی معروف به ابن شهرآشوب، انتشارات علامه، بی تا، ج3، ص924.

(5). ارشاد مفید، شیخ مفید، مؤسسه آل البیت، لأحیاء التراث، قم، بی تا، ج2، ص5.

(6). طبری، ج5، ص370؛ الفتوح، ابن احثم کوفی، دار الندوه، بیروت، بی تا، ج5، ص87؛ مسلم بن عقیل، سید عبدالرزّاق مقرّم، نجف اشرف، 1392 ق، ص142.

(7). طبری، ج5، ص 511.

(8). عراقین به بصره و کوفه گفته می‏شد، و کسی که حاکم این دو شهر بود، بسیاری از بلاد ایران نیز از او فرمان می‏برد.

(9). الذریعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، دار الأضواء بیروت، 1403 ش، ج4، ص217.

(10). طبری، ج5، ص370؛ الفتوح، ج5، ص89؛ ارشاد مفید، ج2، ص7.

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.

ارتباط با ما

  • موبایل: 09155521920
  • تلفن ثابت: 0513
  • فکس: 0513
  • ایمیل: alizadeht0@gmail.com
  • آدرس پستی: ایران- مشهد- شهرک شهید باهنر- حر 82- مهدیه 14- پلاک 10- طبقه دوم